جدول جو
جدول جو

معنی ابن بزری - جستجوی لغت در جدول جو

ابن بزری
(اِ نُ بَ)
زین الدین جمال الاسلام ابوالقاسم عمر بن محمد بن احمد (471-560 ه. ق.). فقیه شافعی. شاگرد امام غزالی و برادرش احمد و کیای هراسی. تولد او در جزیره ابن عمر. در بغداد علم آموخت و بجزیره رفته و طلاب علم از اطراف بر او گرد آمدند و بتدریس اشتغال جست. شرحی بر کتاب مهذب ابواسحاق شیرازی نوشته به نام الاسامی و العلل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ جَ زَ)
شمس الدین ابوالخیر محمد بن محمد. متکلم و عالم بقراآت 751 -833 ه. ق.). مولد او دمشق. برای فراگرفتن و تکمیل علوم خود دو بار بقاهره سفر کرده و در سال 798 قاضی دمشق گردیده است. تیمور لنگ او را بسمرقند فرستاد و در آنجا صحبت میرسید شریف را دریافت. و پس از فوت امیرتیمور بخراسان و هرات و یزد و اصفهان و شیراز سفر کرد، مدتی قاضی شیراز بود و سپس ببصره و از آنجا بمکه و مدینه رفت و مدتها در این دو شهر ببود و باز بشیراز شدو بهمین شهر درگذشت. کتب و رسائل بسیار بنظم و نثر دارد، بیشتر در تجوید و قرائت و منظومه ای در هیئت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب). ج، بنوبرح
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ قی ی)
ابوبکر یحیی بن عبدالرحمن اندلسی، شاعر. وفات به سال 540 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَ را)
رجوع به ابن بجده شود، سید. رئیس. سر. سرور
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
ابوالفرج (622-685 ه. ق.). کشیش سریانی. پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده. ابن عبری در شهر ملاطیه متولد شد و با علوم دینی نصرانی علم طب و فلسفه و زبان عرب نیز بیاموخت. چندی اسقف شهر گوبای حلب و خلیفۀ حلب و تکریت بوده و مدتی به مسافرت گذرانیده و به آخر در مراغه درگذشته است. کتب بسیاری به زبان سریانی داشته، در تاریخ و فلسفه و کلام موافق کیش نصاری. و یک جزء از تاریخ عمومی خود را که موسوم به مختصر تاریخ الدول است از سریانی به عربی ترجمه کرده و از تورات نیز چیزی بر آن افزوده است. و تفسیر فصول ابقراط و اختصار مصور دیسقوریدس نیز از اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
ابراهیم بن مایر. از ربانیین یهود اندلس. منجم و طبیب و ریاضی. مولد او به طلیطله در 513 ه. ق. در ادب و شعر عرب نیزاو را مهارت و براعت است. همه عمر بسیاحت بلاد گذاشت. در قرطبه، کتاب موجودات حیه را تألیف کرد و در آن وجود خالق را بوسیلۀ نظر در عجائب صنعت او تعالی اثبات کردن خواست. و در فرانسه و ایتالیا شرحی بر اجزای مختلفۀ تورات نوشت با حرّیت بیان و گستاخی و جسارتی خاص. و نیز شرحی بر تلمود کرد و کتب نجومی خویش نیز بدانجا نگاشت. و عده بسیاری از ممالک آسیا خاصه فلسطین را بگشت و به انگلطره شد و سپس به لوک بازگشت و در رودس به سال 570درگذشت. و یکی از کواکب را نام ابن عزرا داده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ جَ)
شریف ابوالسعادات هبه الله بن علی بن محمد بن حمزۀ حسنی بغدادی (450-542 ه. ق.). ادیب نحوی، منسوب به شجره قریه ای نزدیک مدینه یا شجره نام مردی از عرب. چندی در کرخ نقیب علویین بود. او راست: کتاب امالی در هشتاد وچهار مجلس در فنون ادب و کتاب حماسه نظیر دیوان حماسۀ ابوتمام و شرح لمع ابن جنی و شرح تصریف الملوکی. زمخشری در سفر مکه صحبت او درک کرد و به بیت ذیل متنبی تمثل جست:
و استکبر الاخبار قبل لقائه
فلما التقینا صغّر الخبر الخبر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
علی بن حسین بن حسان بن باقی. عالم شیعی در قرن هفتم هجری، معاصر با محقق اول. تاریخ وفات او در دست نیست. خود در آخر کتاب اختیارالمصباح گوید که در سال 653 ه. ق. از تألیف آن پرداخته است. (روضات)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ رَ)
کنیت عبدالله بن عمر بن بجرۀ قرشی عدوی. یکی از اصحاب رسول صلوات الله علیه.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ رَ)
ابومنصور محمد بن محمد بن محمد بن سعد بن عبدالله (517-567 ه. ق.). فقیه شافعی. اصلاً از مردم خراسان. مولد او طوس. در اواخر عمر به بغداد رفته است و علم فقه را در نیشابور یا هرات نزد محمد بن یحیی نیشابوری آموخته، چندی در مدرسه بهائیۀ بغداد نزدیک نظامیه تدریس میکرد و در جامعالقصر حلقۀ مناظره ای داشت که علما و اعیان علم بدانجا گرد می آمدند. و روز پنجشنبۀ 16 رمضان در بغداد درگذشت و خلیفه مستضی ٔ خود بنماز او حاضر شد. کتاب موسوم به المقترح فی المصطلح در علم خلاف از اوست. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ / اِ نُ بُ رَ)
کلاغ. غراب. زاغ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَزْ زا)
درویش توکلی بن اسماعیل. صاحب حبیب السیراز او نام می برد. کتاب صفوهالصفا در مناقب و احوال و گفته های شیخ صفی الدین اردبیلی، تألیف اوست و معاصر با خود شیخ بوده و در قرن هشتم هجری میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بِ)
اوطوقیوس یا افتیخوس سعید بن بطریق فسطاطی مسیحی (263-328 ه. ق.). از اطبای مشهور زمان خویش و بطریق اسکندریه. او راست کتبی چند در طب و نیز تاریخی به نام نظم الجوهر در تاریخ سلاطین و خلفا و نصرانیت و بطارقه و اعیاد نصاری، یحیی بن بطریق یکی از خویشاوندان او را بر این کتاب ذیلی است. ابن بطریق را برادری بوده موسوم بعیسی و او به مصر طبیب بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
کنیت مورخی ایرانی، معاصر محمد بن ملکشاه سلجوقی. و او بزمان سلطان محمد مستوفی فارس بود. کتاب فارسنامه از اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ لَ صا)
نوعی مرغ است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بِ)
حبیب بن بهریز. مطران موصل. از مترجمین و نقله. کتابی چند برای مأمون خلیفه تفسیر کرده. اختصار قاطیغوریاس ارسطو و نیز اختصار باری ارمینیاس از اوست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زِ بَ را)
شاعر مشهور عرب در آغاز اسلام. او را اشعاری در هجاء رسول صلوات الله علیه بود و مردم را بجنگ با آن حضرت تحریض میکرد و در غزوۀ احد در جیش مشرکین بود و اشعاری در مسرت از فتح قریش و شکست مسلمانان بسرود لکن پس از فتح مکه اسلام آورد. تاریخ وفات او معلوم نشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زُ رَ)
یحیی بن علی تنوخی، مقری. مولد 422 ه. ق. او را تاریخی است مرتب بر سنین. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 ه. ق. پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْری)
ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه. ق. در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیۀ نحو ابن آجروم بین مسلمین شمال افریقیه متداول است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
نام شاعری از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَی ی)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم، مادربخطا
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن آوری
تصویر ابن آوری
شغال شکال
فرهنگ لغت هوشیار
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا و پایین کردن، جست و خیز کردن، جفتک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی